سلسله پاکان

معرفی زیارتگاههای تهران

فهرست امامزادگان

جستجو از روی نقشه

 

آیت الله سیستانی

استفتاء

زندگينامه

دفتر مرجعیت

موسسات

قرآن کریم

تلاوت

متن

تفسیر

ترجمه

 

نهج البلاغه

مقالات

متن

جستجو

کتابخانه

مناسبتها

ويژه نامه مناسبتهای اسلامی 

 

1- « ابان بن تغلب»: محضر سه امام را دریافته بود_ امام زین العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق(ع)_ ابان از شخصیتهای علمی عصر خود بود و در تفسیر حدیث، فقه، قرائت و لغت تسلط بسیاری داشت. والایی دانش ابان چنان بود که امام باقر(ع) بدو فرمود د رمسجد مدینه بیشین و برای مردمان فتوی بده زیرا دوست دارم چون تویی را در میان شیعیان ما ببینند.
ابان هر وقت به مدینه می آمد حلقه های درس می شکست و در مسجد جایگاه خطابه ی پیامبر را برای تدریس او خالی می کردند.
چون خبر در گذشت ابان را به امام صادق(ع) عرض کردند فرمود: به خدا سوگند مرگ ابان قلبم را به درد آورد.
2- « زراره»: دانشمندان شیعه میان پروردگان اما باقر و امام صادق(ع) شش تن را برتر می شمرند و زراره یکی از آنهاست . امام صادق(ع) خود می فرمود: اگر « بریدبن معاویه» و « محمد بن مسلم» و« ابوبصیر» و« زراره» نمی بودند آثار پیامبری ( معارف شیعه) از میان می رفت ، آنان بر حلال و حرام خدا امینند.
و باز می فرمود: « برید» و « زراره» و« محمد بن مسلم» و « احول» در زندگی و مرگ نزد من محبوبتر مردانند.
زراره در دوستی امام چندان استوار بود که امام صادق(ع) ناگزیر شد برای حفظ جان او به عیبجویی و بدگویی او تظاهر کند و در پنهان بدو پیام داد اگر از تو بدگویی می کنم برای ایمن داشتم توست زیرا دشمنان ما را به هر کس علاقه مند ببینند به آزار او می کوشند... و توبه دوستی ما شهرت داری و من ناچارم چنین تظاهر کنم ... زراره از قرائت و فقه و کلام و شعر و ادب عرب بهره ای گسترده داشت و نشانه های فضیلت و دینداری در او آشکار بود.
3- « کمیت اسدی»: شاعری سرآمد بود و زبان گویایش در قالب نغز شعر د ردفاع از اهل بیت سخنان پر مغز می سرود شعرش چنان کوبنده و رسواگر بود که پیوسته از طرف خلفای اموی تهدید به مرگ می شد.
بازگو کردن حقایق و به ویژه دفاع از اهل بیت پیامبر در  آن زمان چنان خطرناک بود  که  جز مردان مرد جرات اقدام بدان نداشتند  کمیت از قویترین چهره هایی است که در دوران حکومت اموی از مرگ نهراسید و تا آنجا که یارایش بود حق گفت و سیمای امویان را بر مردم آشکار ساخت.
کمیت د ربرخی از اشعار خویش امامان راستین را در برابر بنی امیه چنین معرفی می کند:
« آن راهبران دادگر همچون بنی امیه نیستند که انسانها و حیوانها را یکی بدانند آنان همچون عبدالملک و ولید و سلیمان و هشان اموی نیستند که چون بر منبر نشینند سخنانی بگویند که خود هرگز عمل نمی کنند، امویان سخنان پیامبر را می گویند اما خود کارهای زمان جاهلیت را انجام می دهند.»
کمیت شیفته ی امام باقر(ع) بود و در راه این مهر، خویشتن را فراموش می کرد، روزی در برابر امام و در مدح او اشعار شیوایی را که سروده بود می خواند ، امام به کعبه رو کرد و سه بار فرمود: خدایا کمیت را رحمت کن آنگاه به کمیت فرمود صد هزار درهم از خاندانم برای تو جمع آوری کرده ام.
کمیت گفت: به خدا سوگند هرگز سیم و زر نمی خواهم، فقط یکی از پیراهنهای خود را به من عطا کنید و امام پیراهن خود را به او داد.
روزی دیگر در خدمت امام باقر نشسته بود، امام به دلتنگی از زمانه این شعر را بر خواند:
« رادمردانی که مردم در پناهشان زندگی می کردند رفتند وجز حسودان یا بدگویان کسی باقی نمانده است.»
کمیت فورا پاسخ داد:
« اما بر روی زمین یک تن از آن بزرگمردان باقی است که هم او مراد جهانیان است و تو آن یکتن هستی.»
4- « محمد بن مسلم»: فقیه اهل بیت و از یاران راستین امام باقر و امام صادق(ع) بود، چنانکه گفتیم امام صادق(ع) او را یکی از آن چهار تن به شمار آورده که آثار پیامبری بوجودشان پابرجا و باقی است.
محمد کوفی بود و برای بهره گرفتن از دانش بیکران امام باقر(ع) به مدینه آمد و چهار سال در مدینه ماند.
« عبدالله بن ابی یعفو» می گوید به امام صادق(ع) عرض کردم گاه از من سوالاتی می شود که پاسخ آنها را نمی دانم و به شما نیز دستزسی ندارم چه کنم؟
امام « محمد بن مسلم» را به من معرفی کرد و فرمود: چرا از او نمی پرسی...
در کوفه زنی شب هنگام به خانه ی محمد بن مسلم آمد و گفت: همسر پسرم مرده است و فرزندی زنده در شکم دارد تکلیف چیست؟
« محمدبن مسلم» گفت: بنابر آنچه امام باقر العلوم(ع) فرموده است باید شکم او را بشکافند و بچه را بیرون آورند، سپس مرده را دفن کنند.
آنگاه از زن پرسید مرا از کجا یافتی؟
زن گفت: این مساله را به نزد« ابو حنیفه» بردم و او گفت در این باره چیزی نمی دانم ولی به نزد محمد بن مسلم برو و اگر فتوایی داد مرا آگاه ساز...
دیگر روز محمد بن مسلم در مسجد کوفه « ابو حنیفه» را دید که در جمع اصحاب خویش همان مساله را طرح کرده می خواهد پاسخ را به نام خود به آنان بگوید!
« محمد» به طعنه سرفه یی کرد و ابوحنیفه دریافت و  گفت« خدایت بیامرزد بگذار زندگی کنیم».

 

Copyright © 2008 . Imam Baqer Network. All rights reserved